شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

پنج کلید طلایی موفقیت برای حسابداران جوان

 بازار کار حسابداری و حسابرسی هر روز بیشتر توسعه می یابد و رشد مشاغل حسابداری از سایر رشته ها بیشتر است .
بنابراین اگر شما هم تصمیم گرفته اید که حسابدار شوید راه درستی را برگزیده اید .ما نیز در این نوشته ،
پنج کلید طلایی در دستان شما حسابدارن جوان می گذاریم تا در پیشه ای که برگزیده اید موفق تر باشید.

کامروز...


                                 www.kamrouz.com

بورس ...بازی آدم بزرگ ها...

بورس بازها در ایران باید قمار بازهای خوبی  باشن....

تو ایران با رابطه  ،راه 100 ساله رو 1ساله میشه رفت...

بیشتر کسانی که این روزها تو کلاس های بورس هستند پزشک و بازنشسته هستند....

عرضه اولیه ها سهام های خوبی برای خرید هستن...

مسائل سیاسی به شدت در بورس تاثیر دارد...



اگر کسی دوست داره کد بورسی داشته باشه و معاملات آنلاین انجام بده و سوالی در این زمینه داره میتونه پیغام بزاره و سوالشو بپرسه تا راهنماییش کنم.


کوتاه و خواندنی،از گابریل گاریا مارکز


((گابریل خوزه گارسیا مارکز))رمان‌نویس،نویسنده،ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود که پس از درگیری با رئیس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کرد.مارکز،برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1982 را بیش از سایر آثارش به خاطر رمان ((صدسال تنهایی))می‌شناسند که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان است.وی در سال 2014 میلادی و در سن 87 سالگی درگذشت،اما حاصل آموخته‌های عمر خود را در دست‌نوشته‌ای کوتاه و خواندنی بیان کرده که در ادامه آن را می‌خوانید.

در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می‌دانند، و گاهی اوقات پدران هم. در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده‌ای ندارد، حتی اگر بامهارت انجام شود. در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از همه‌چیز و پدر را از داشتن یک خواب خوب هشت‌ساعته شبانه محروم می‌کند. در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن است. در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می‌سازد. در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می‌دهیم دوست داشته باشیم. در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می‌افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند. در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن اوست. در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید بامغز و تصمیمات بزرگ را با قلب گرفت. در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می‌توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی‌توان عشق ورزید. در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه برای او لازم و سودمند است، مقدار کمی ازآنچه را هم دوست دارد،میل کند. در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مسئله در اختیار داشتن کارت‌های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت‌های بد است. در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می‌کند نارس است، به رشد و کمال خود ادامه می‌دهد و به‌محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می‌شود. در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگ‌ترین لذت دنیا است و  در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی در هر شرایطی،دوست‌داشتنی است.

بررسی نگرش،باور و رفتار دینی در جوانان شهرستان تالش

در سال 87، پژوهشی را با کمک استاد عزیزم آقای خوارزمی  انجام دادم.با عنوان بررسی نگرش ، باور و رفتار دینی در جوانان شهرستان تالش و عوامل موثر بر آن.

نتیجه جالبی داشت گرچه نمیدانم از این پژوهش به درستی استفاده و بهره برداری شد یا نه.


اگر به بررسی تاریخ انبیا ء در خلال آیات قرآن بپردازیم خواهیم دید که جوانان پیروان و یاران نزدیک آنها بوده اند.از جوانان قوم نوح گرفته تا جوانان بنی اسرائیل آنجا که در قرآن می فرمایدایمان نیاوردند به موسی مگر جوانانی از قومش؛و تا جوانان حواریون و اطرافیان عیسی و تا اصحاب کهف آنجا که می فرمایدآنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما نیز بر هدایتشان افزودیم و اینکه اطرافیان و اصحاب و یاران محمد رسول الله ،جوانان بودند بر کسی پنهان نیست...


در زیر 17 صفحه اول که شامل عنوان و چکیده این پژوهش هست را برای خوانندگان عزیز گذاشتم


                                                    دانلود


گاهی لیوان را زمین بگذار...

استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید:
به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
: شاگردان جواب دادند
50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم
استاد گفت:

من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست.... حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید.
اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!
دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری.
زندگی همین است!