شرح کامل برنامه سفر خلیج پارس تا خزر رو به صورت فایل پی دی اف گذاشتم.کسانی که علاقه دارن به این جور سفرها میتونن برنامه رو دانلود کنن و ببینن.
بعد سفر تغیراتی که تو برنامه ایجاد شد و خاطراتش و با عکس ها و مطالب جالبش رو مینویسم و تو وبلاگم میذارم.
برای دریافت برنامه سفر اینجا کلیک کنید
چند وقت پیش از تهران برمیگشتم تنها بودم و با ماشین شخصی.کاشان رو رد کرده بودم ساعت حدودای 3 یا 4 بعدظهر بود خسته بودم یهو تابلوی کنار جاده رو دیدم که نوشته ابیانه منم که یه چیزایی در مورد ابیانه زیبایی ها و فرهنگ مردمش سهراب سپهری که یه زمانی اونجا بوده و شعر و نقاشیاشو ... کلا شنیده بودم مردم با فرهنگی داره.کنجکاو شدم و پیچیدم تو جاده فرعی با این که بنزین ماشین رو به اتمام بود و تنها و خسته بودم اما رفتم مسیر خلوت بود تا رسیدم به یه چهار راه که سمت چپم میرفت به نطنز و سمت راست به کاشان و مستقیم ابیانه.برنامه ای نداشتم تحقیقی هم نکرده بودم جاده کم کم پر پیچ و خم و سربالایی شد هوا خنکتر و ابرها آسمون رو گرفتن کولر رو خاموش کردم و پنجرها رو دادم پایین هوای دل نشینی بود.فکر کنم از اون چهار راه حدود 30کیلومتری گذشته بودم که رسیدم به ابیانه قشنگ بود آروم بود چندتا توریست خارجی یه پیرزن با لباس سنتی و محلی که فکر کنم لباس همون منطقه بود و چندتا ماشین که توریستهارو جابجا میکردن.چون زمان نداشتم نتونستم زیاد توقف کنم چندتا عکس گرفتم یکم دورو برو تماشا کردم و با ابیانه خداحافظی کردم.تو مسیر برگشت با حوصله بیشتری اطراف رو نگاه میکردم و کلی فیلم تهیه کردم.امیدوارم فرصت بشه و بتونم دوباره با تمرکز و زمان بیشتری به این روستای زیبا و تاریخی سر بزنم.
با افشین صحبت و گفتگو راحتتره چون دوستمه و جو صمیمی و جوون پسند تره.
از میان این همه ورزش و تفریح چرا کوه و کوهنوردی؟
حالا که این طوره من بی تعارف حرف میزنم. خب، من رفتم دانشگاه باهنر کرمان. اونجا از هرچی دانشگاه بدم اومد. فکر ادامهی تحصیل از سرم کلن پرید. اومدم خونه. ویلان و سرگردان. گفتن یه چیزی هست به نام "امریه" که میتونی بری یه سازمان غیر نظامی و خدمت سربازیت رو به عنوان کارمند اونجا بگذرونی. چقدر خوب! یه روز گفتن دری از درهای بهشت باز شده، رییس یه اداره دست گذاشته روی تو و اینکه این نفر تخصصاش خیلی بالاست! و من دربه در دنبالاش میگردم. ما هم اون روزها، به قول استاد راهنمای پایاننامهم سرمون بوی قورمه سبزی میداد. نامردی نکردیم، یه شلوار جین پوشیدیم، یه جلیقهی زوار در رفتهای هم داشتیم اونو هم انداختیم رو پیراهن و راهی ادارهای شدیم که رییساش از درد به کار گرفتن تخصص من مریض شده بود در حد همین آقای هاوکینگ. ما رو دید. سلامی و علیکی. بعد گفت: این طرز لباس پوشیدن مناسب نیست. ما هم تو دلمون هزار تا جواب بیتربیتی و با تربیتی بهاش دادیم و گفتیم برو عمو! حالا که اینطوره یا مرگ یا خدمت مقدس سربازی! خلاصه رفتیم دو سالی خدمت و برگشتیم. و همچنان ویلان. یه نیمچه غروری هم داشتیم و نگاه درو همسایه آزارمون میداد. از شهر فرار کردیم و زدیم به کوه. همین.
یکم واسه خوانندههای این مطلب خودتو معرفی کن
"دی شیخ با چراغ همی گشت دور شهر/ کز دیو و دد ملولام و انسانام آرزوست". یا اگه خیلی کامل بخوای بگم "به خوب امید ُ از بد گله ندارم.. جماعت، من دیگه حوصله ندارم"
اما اگه بخوای بدونی منبع درآمدم چیه، خب من مسوول دفتر فنی یه شرکتام (شرکت بونیز سازه) تو پارس جنوبی، فاز 12 کنگان. یه پالایشگاه میسازیم.
کوه چی داره که انقدر بهش علاقه داری؟
کوه در واقع هیچی نداره. یه مجسمهسازی هست به اسم پرویز تناولی. این پرویز خان، یه سری مجسمههای خیلی مهم داره به نام "هیچ". من اون مجسمهها رو خیلی دوست دارم. هر چی باشه شرقی هستیم و از تبار فرهاد ِ کوهکن.
فکر کنم 3تا قله بلند ایران (دماوند و علم کوه و سبلان) رو صعود کردی درسته؟
متاسفانه بله.
از دماوند بگو از صعود زمستانی؟
ما به سرمون زده بود زمستان رو بالای قلهی دماوند گیر بیاریم و بهش بگیم دست از سر ما بردار. خسته شدیم به خدا. یه زمستون راه نداد. زمستون بعدی من خودم میدونستم که میریم بالا و رفتیم. روزهای خوبی بود. مدام به هم زنگ میزدیم. مرتضی، بهنام، علی، عباسآقا...
از دیواره علم کوه وصعود غرور آفرینی که با آقای گردشاهی داشتید برای خوانندهای عزیزمون بگو.
آره، با احمد، گردهی آلمانها رو رفتیم بالا. تجربهی اولمون بود. گفتن میافتید وغیره. اما خیلی خوب بود. خودت که باهامون تمرین داشتی. هشت ماه تمرین کردیم. و بعد...
راستی چرا جوونها تو تالش زیاد نمیرن کوهنوردی؟
چون وقت ندارن. این همه تفریح خوب. قلیون، ملیون، شلیون. کی وقت کوه ُ داره
یادمه آقای علی نژاد تو کلاس سنگ نوردی میگفت دیگه ورزش سنتی واسه جوونا جذابیت نداره جوونا دوس دارن بهشون کلی کارابین و اسلینگ و لباسهای شیک و مخصوص عین حرفهایها ورزش کنن.
اگه عباسآقا میگفت خب حتمن درسته دیگه. عباس آقا یه مربی درجهی یک ...
در تکمیل صحبتهای افشین باید بگم آقای عباس علی نژاد که تو صحبتها افشین اون رو عباس آقا خطاب میکنه یکی از مربیان درجه یک کوهنوردی کشور هستن. ایشان مربی و مدرس رسمی فدارسیون کوهنوردی و عضو باشگاه دماوند هستند و از اولین ایرانیانی هستند که به بلندترین قله دنیا یعنی اورست صعود کردند. این بزرگ مرد دارای مدارک درجه یک و دو در رشتههای کوهنوردی، یخ و برف، سنگ نوردی و غار هستند.انگشت شمارند کسانی که تمام این درجات را در کنار هم در این رشته ورزشی داشته باشند.
برنامه ای واسه صعودهای جدید داری؟
آره. حالا دیگه کوه جزئی از ما شده. در فکر ما کوهها و مسیرهای جدید همیشه یه گوشهای وول میخورن. ادامهی کلاسها، هفتهزاریها و...
چرا رشته کوه و سنگ نوردی از رونق افتاده در صورتی که خودم که تو بندرعباسام میبینم خیلیا کلی وقت و پول صرف این موضوع میکنن تا تازه به پای کوه برسن!
منظورت اگه تالش باشه، مسئله یه ذره فرق میکنه. یه موضوعی هست به نام "از حاشیه به متن" از حوصلهی بحث خارجه. ما تو اون شرایط هستیم. البته کل کشورمون خیلی وقته تو خیلی چیزا خوابه ...
آرزوی ورزشیای که داری چیه؟ البته فکر کنم صعود به اورست باشه.
کجا بهتر از بام زمین.
چندتا توصیه و راهنمایی واسه هم سن و سالای خودمون
حقیقتن برای هیچ کسی هیچ توصیهای ندارم. خودم همیشه افسوس میخورم که چرا از وقتام خوب استفاده نکردم.
در آخر میخوام ازت قول بگیرم دو سه تا از صعوداتو بهصورت سفرنامه در اختیارم بذاری تا تو سایت ازش استفاده کنم.
باشه. ولی کی حوصله داره منم منمهای منو اونام تو صعودها بخونه.