شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

سفر کوتاه من به ابیانه

چند وقت پیش از تهران برمیگشتم تنها بودم و با ماشین شخصی.کاشان رو رد کرده بودم ساعت حدودای 3 یا 4 بعدظهر بود خسته بودم یهو تابلوی کنار جاده رو دیدم که نوشته ابیانه منم که یه چیزایی در مورد ابیانه زیبایی ها و فرهنگ مردمش سهراب سپهری که یه زمانی اونجا بوده و شعر و نقاشیاشو ... کلا شنیده بودم مردم با فرهنگی داره.کنجکاو شدم و پیچیدم تو جاده فرعی با این که بنزین ماشین رو به اتمام بود و تنها و خسته بودم اما رفتم مسیر خلوت بود تا رسیدم به یه چهار راه که سمت چپم میرفت به نطنز و سمت راست به کاشان و مستقیم ابیانه.برنامه ای نداشتم تحقیقی هم نکرده بودم جاده کم کم پر پیچ و خم و سربالایی شد هوا خنکتر و ابرها آسمون رو گرفتن  کولر رو خاموش کردم و پنجرها رو دادم پایین هوای دل نشینی بود.فکر کنم از اون چهار راه حدود 30کیلومتری گذشته بودم که رسیدم به ابیانه قشنگ بود آروم بود چندتا توریست خارجی یه پیرزن با لباس سنتی و محلی که فکر کنم لباس همون منطقه بود و چندتا ماشین که توریستهارو جابجا میکردن.چون زمان نداشتم نتونستم زیاد توقف کنم چندتا عکس گرفتم یکم دورو برو تماشا کردم و با ابیانه خداحافظی کردم.تو مسیر برگشت با حوصله بیشتری اطراف رو نگاه میکردم و کلی فیلم تهیه کردم.امیدوارم فرصت بشه و بتونم دوباره با تمرکز و زمان بیشتری به این روستای زیبا و تاریخی سر بزنم.





 



   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد