شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

خلیج پارس تا خزر-تالش

بیدار شدم دیدم بارون نم نم می باره ،شب هم بارون باریده بود و دوچرخه و خورجین ها کمی خیس شده بودن.وسایل رو جمع کردم و آنجا را با کلی خاطره ترک کردم.بارون نم نم میبارید اما رکاب میزدم و از شهر خارج شدم.تا منطقه بشم جاده خوب نبود اما بعدش جاده بهتر شد و جاده شونه خوبی داشت.هوا دلچسب بود و باران قطع شده بود.نسیم دریا به صورتم میخورد.واقعا لذت بخش بود.طی تماسی که با آقای گودرزی داشتم قرار شد صبحانه رو در منزل آقای گودرزی باشم.حدود ساعت 10 رسیدم به رضوانشهر.بعد از خوردن صبحانه و کلی صحبت با آقای گودرزی با هم به سمت اداره تربیت بدنی رضوانشهر رفته و اسم من را هم برای سفر برون مرزی نوشتند تا اگر موافقت شد و کارهاش انجام شد من هم همراهش بروم.(برای آشنایی با آقای گودرزی میتوانید در قسمت گفتگوهای همین وبلاگ گفتگو من و ایشان رو بخوانید)بعد از خداحافظی از آقای گودرزی به پونل و بعد چوکا و بعد هم پره سر رسیدم.



بعد از خوردن چای و دیدن چندتن از اقوامم به راه خودم ادامه دادم و بعداز حدود نیم ساعت به ساحل زیبای گیسوم رسیدم.

کامران (پسر عمه ام)با ماشین من رو از پره سر تا گیسوم همراهی کرد و ازم کلی عکس و فیلم گرفت.از قبل ویلایی رو برای ماندنم هماهنگ کرده بودم.پسر خاله ام برام ناهار آورد از همینجا از آقا علیرضا و آقای بخشی(شوهرخالم)به خاطر ویلا و ناهار تشکر میکنم.

بعد از مستقر شدن تو ویلا و گرفتن یک دوش آب گرم خستگی از تنم بیرون رفت.




تو ایون روی مبل نشستم و در حالی که چای می نوشیدم به دریا خیره شده بودم.باد و بارون هم بود و چه لذت بخش بود خلیج پارس تا کاسپین برای من.

من میتونستم همین روز به هشتپر(تالش)برسم اما چون برای فرداش برنامه استقبال تو میدون شهر رو گذاشته بودند من در گیسوم موندم تا فردا برم تالش.

 

صبح ازگیسوم به سمت باغ زندگی حرکت کردم.از جاده گیسوم که به سمت جاده اصلی رکاب میزدم سفرم رو مرور میکردم.

واقعا جاده گیسوم لذت بخش بود یاد روزهایی افتادم که با هیئت کوهنوردی تالش همین جاده گیسوم رو تمیز میکردیم و زباله هاش رو جمع میکردیم.



وارد جاده اصلی شدم و از سمت جاده کمربندی اسالم به سمت باغ زندگی حرکت کردم.



بعد از توقف کوتاهی در باغ زندگی به سمت هشتپر حرکت کردم.دایی دانیال و آقای امیر شریفی من رو با ماشین تا میدون شهر همراهی کردند تو مسیر کامران هم بهشون اضافه شد.



ورودی شهر عکس گرفتم و کم کم وارد شهر شدم.



رسیدن به شهری که هر گوشش واسمخاطرست و دوران نوجوانی و جوونی توش سپری شده .



کل سفر تو ذهنم مرور میشد.بعد از کلی کش دادن و آروم رفتن واسه این که سر ساعت برسم به میدون،بالاخره رسیدم.



اعضای هیئت کوهنوردی،کامروز(داداشم) چندتا از دوستام ،رئیس تربیت بدنی ،رئیس هیئت دوچرخه سواری و نیروی انتظامی و تعدادی که نمیشناختمشون.از کامران بخاطر عکسها ممنون.



از همشون ممنونم بخاطر لطفی که بهم داشتن.و این چنین سفرم تمام شد با چندتا عکس یادگاری و دوتا پرده تو میدون شهر و کلی خاطره و البته پرده ای که کلی آدم روش یادگاری نوشتن...



این بود سفر خلیج همیشه پارس تا دریای زیبای کاسپین



یک اتفاق خوب:در همان روزی که من به تالش رسیدم به طور اتفاقی یک سایکل توریست خوب همدانی وارد تالش شده بود.وقتی که به کافی نت رفته بود متوجه شد که من هم با دوچرخه به تالش رسیده ام.شماره من را از صاحب کافی نت که از دوستانم بود گرفت و به من زنگ زد.من هم شب رفتم و بهش سر زدم.حالا یه دوست خوب دوچرخه سوار و کوهنورد پیدا کردم به اسم صابر چیت سازیان.واین گونه دوچرخه ها انسان ها را با هم دوست میکند...




نظرات 1 + ارسال نظر
کامران 17 اسفند 1391 ساعت 18:55

مهشر بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد