شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

مانیفستی برای مادر


در مورد مادر چه میشود گفت ...

 

مادرم تو روستایی هستی، من این را دوس دارم.تو میدانستی که فرزندان معمولی کارها را درست انجام می دهند و فرزندان عاری از محدودیت و آزادمنش کار درست را انجام میدهند!تو به درستی درک کردی و برای من سعادت و شادی و آرامش خواستی نه ثروت و مقام ،من امروز آرامم، از پس مشکلاتم بر می آیم، شادم و دوستان خوبی دارم این ها را تو به من دادی مادر...

من از احساس تو ،از وجود تو، از ذات تو آمده ام اگر روزی خطایی کنم روح بزرگ تو را رنجانده ام.خدا آن روز را نیاورد...

تو ساده ای و شفاف به زیباییه ماه شب چهارده تو در منی و من آرامم و پر غرور ، امیدوارم مبارک بوده باشم برای شه نازی که از مهتاب آمده است.

عشق به مادر و مادر به فرزند از ناب ترین و بی ریاترین عشق های عالم است این یکی از زلالترین مسائل موجود در این دنیاست حداقل برای من اینطور است.

روز معلم است و کدام معلم بهتر و دلسوز تر از پدر و مادر.پدر درس کار و تلاش را به من میدهد و مادر مشق عشق میگوید برایم ،مادر مهربانی و گذشت و صبوری را به من می آموزد.قناعت و حیا را به من دیکته میگوید.نمره من در درس زندگی چند است...



سر حوض با آب یخ لباسهایم را شستی ،همبازی کودکی من بودی،مونسم بودی و من فقط برایت نقاشی کشیدم، نقاشی هایی که هنوز دوستشان داری و در چمدانت نگهشان داشته ای.

احساسم آنقدر واقعی است که بخواهم آن را برای همه ی دنیا فریاد بزنم.زیر پایت خوابیدن را دوست دارم.نوازش دستهایت روی موهایم را دوست دارم.

میدانم،میدانم چقدر سختی کشیده ای و خون دل  خورده ای برای من، جوانیت را برای من گذاشتی من میفهمم و قدردان تو هستم مادر

امیدوارم فرزند خوبی بوده باشم تا به امروز

روزت مبارک مادر عزیزم


مادرم ستاره است در آسمانم

مادرم فرشته است در روزگارم



سالی که نکوست از بهارش پیداست؟

قبل از شروع سال جدید یه مصاحبه با هفته نامه شریف داشتم که از همینجا از کامران اسدنیای عزیز به خاطر مصاحبه تشکر میکنم



عیدی من به خودم این ها بود!



یک سال گذشت با تمام فراز و نشیب هایش خدارا شکر، پر بود از تجربیات و دوستان جدید و درس عبرتهایی که جز با زندگی به دست نمی آمدند. نه در کتاب و جزوه ها بود نه از اطرافیان میشد یاد کرد. بعضی چیزها را باید تجربه کرد تا درک شوند.

دستان این هنرمند  خوش ذوق درد نکند و خوش به حال این درخت



با این که خشک شده است همچنان زیباست و باعث میشود لحظاتی کنارش بایستی.

راستی چه خوب است آنقدر معروف نیستیم که از دست

پاپارازیها نتوانیم به راحتی قدم بزنیم و هرجا برویم و نه  دیس تایم شده ایم که بخواهیم کوآلود مصرف کنیم!

و چه خوب این دوستان را دارم که کنار پرچین ها بایستیم و لبخند بزنیم و عکس بگیریم



ما عاشق این چپرها(پرچین ها) هستیم...

من و افشین و علی و امین



خوشحال شدم که امسال توانستم دوباره با دوستان قدیمی به کوه و آبشار برویم و از طبیعت لذت ببریم.

رفتیم آبشار .... انگارهنوز برای اسمش به توافق نظری نرسیده اند، آبشار لشکی یا آبشار وزگو یا همان آبشار ویزنه خودمان.مهم اسم نیست مهم زیبایی آبشار است



خوش گذشت و انرژی خوبی از این سفر یک روزه گرفتم 



سکوت بیشه زار در کنار صدای آب که سنگ ها را نوازش میکرد و پرندگان آزاد و رها.شکوفه ها و رنگ سبز چشم نواز درختان.باید شکرگذار باشم که دوستانی خوب دارم ،پاهایی سالم دارم و چشمانی پر سو که میتوانم در این شرایط باشم و از نعمت های خدا لذت ببرم

راستی دیدیم موجوداتی به اسم انسان را، که درختان را با بی رحمی میکشتند و میبردند و ... آه افسوس.



نهار رو در طبیعت خوردیم و برگشتیم به سمت سروصدای  شهر.

امسال عید، آرامش خوبی داشتم و انرژی خوبی گرفتم و آماده شده ام برای یک سال خوب

ای ابرها ای کوه ها دوباره به دیدنتان خواهم آمد



بعضی مطالب هم بود که به نظرم نباید گفت، چون نگفتنشان، عکس نگذاشتنشان و ندانستنشان بهتر است چون اینجا اگزیستانسیالیسم جایی ندارد!

دو فیلم که از دیدنشان لذت بردم  در ایام عید...


و در آخر ... سیزده را همه عالم به در امروز از شهر...



سوار بر یک بالن بر فراز ایران برای سال نو

برای لحظاتی نوستالژیک ها را فراموش کن و تصور کن آنچه را که می نویسم و آنچه را که میخوانی...

سوار بر یک بالن بر فراز ایران برای سال نو



تصور کن آهنگی ملایم را که در صفحه گرامافونی ضبط شده و تو گوش میدهی به آن،تخیلاتت را با من همراه کن،سوار بر بالن تصور کن آنوریسم مغزی شده ای و از دنیای بی عاطفه رخت بسته ای!به گلایول های پژمرده ی روی قبرها فکر نکن

فشارهای روحی و عقده های جنسی را رها کن اکنون بر فراز آسمانی و احساس خنیاگری را میکنی که کارش را خوب بلد است و فولکلورهای منطقه ی خود را اجرا میکند

تصور کن آنچه را که میخوانی،ترانه های خاکستری واقعیت دارند اما تو به گرامافون گوش بده و عشق های خط خطی را فراموش کن.ژست روشنفکری ات را با روشن کردن چیز بیهوده ای مثل سیگار تکمیل کن!

خیره شو به سیب سفیدی که روی میز است،قرص های آرامبخش کار خود را کرده اند.

چشمهایت خیره اند و تو در بالن خنیاگری میکنی و نمیدانی آوانکارد کدام مدلیته در این جهانی.از آن بالا موجوداتی با نقاب های رنگی می بینی ،آری موجوداتی گم شده در دنیا...

چه می بینی به من بگو.تاورهای سر به فلک کشیده ،اوه جامعه ای مرده پرست ،آن چیست؟ سیاستی بیمار یا شاید بیماری سیاسی ،پرده دریهای آشکار ،دردهای خون آلود و خون های دردناک .پس شاعر و گل و شکوفه های گیلاس کجا هستند!؟

بردهای قرن بیست و یکم ،دنیای بی تفریح و زندگی هایی که پشت افکار زندانی شده اند.صله رحم بریده شده بین انسان ها و دوستانم غرق در مشکلاتند،آه کپسول اکسیژن را بزن میدانم نفست میگیرد از این تصورات.

آه خدای من آنجا را ببین ،انسان هایی که کوک می شوند و از صبح تا شب را تکرار میکنند!گرد و غبار نمیگذارد ببینم آن گوشه چه بر سر آن جوان که سنت شکنی کرده می آورند!

باران میگیرد و نقاب ها شسته میشوند ،در می یابی رفیقانت برعرش جای دارند و تو چون فرشی هستی برای آنها ،پشت پلک های آن دخترک چه میگذرد،بیقراری نکن تو در بالن هستی و نظاره میکنی...

ضحاک های زمانه ما علاوه بر مغز ،قلب جوان ها را هم میخواهند.خود را ملامت نکن ،فریب نخور،زجر آن انسان جزئی از زندگی اوست شاید روزی کیمیاگری شود به رسم سانتیاگو...

میبینی آپارتاید در سرزمین تو هم به گونه ای وجود دارد!

صفحه گرامافون به آخر میرسد و وقت فرود آمدن است.بالن در دشتی پر از گل فرود می آید،افکارم بیدار می مانند و اکنون میخواهم پَر باشم برای پرواز انسانی ...

پرواز کند و ببیند بزرگترین گناه دروغ است، نظاره کند عشق های ناتمام که رد پاهایشان جا مانده بر تن معشوق ها...

نفس هایمان سنگین شده است،نترس ،بلند شو و سیب سفید را گاز بزن ،بر روی عرشه زندگی ،سکان را بگیر و به سوی شکوفه های گیلاس و پروانه های رمیده هدایت کن زندگیت را، شاید دریچه ای باشد برای رسیدن به خوشبختی ...

 

سال نو رو به همه دوستان تبریک میگم،امیدوارم سال خوبی رو پیش رو داشته باشید.سالی شاد تر و پر از آرامش

اگرخواستهایتان را باور کنید به آنها خواهید رسید شک نکنید...


سال نو مبارک

تهران و موجودی با نام درخت

آه تهران تو چقدر حرف میزنی،بوق میزنی داد میزنی و آلوده میکنی  افکاروجان و روان را.درخت به پا خیز و ساکت کن تهران را !تهرانی که به برج هایش افتخار میکند،کاش کمی از درختان بریده شده اش خجالت میکشید.

کاش دستانی داشتم تا درختان را در قلب و جانت فرو میکردم تهران!

مردمت خسته اند،شاد نیستند،تو چه کرده ای با آنها...


تهران شاید :

شاید خودت هم خسته ای و منتظر آن چند ریشتر لرزه ای هستی که چند ساله حرفش را میزنند.گاهی حق را به  تو میدهم تهران ،مگر یک شهر چقدر ظرفیت دارد .نفت را جای دیگر پمپاژ میکنند و وزارت خانه اش در قلب تو میتپد.از تو سوال میکنم تهران،نمیدانی چرا اقتصاد و سیاست را از هم کمی دور نمیکنند تا هم تو کمی سرت خلوت شود و هم مردمت کمی وضعشان بهتر!

شاید دوست داشتی بجای این که جانت را سوراخ سوراخ کنند و واگن ها در جانت بلولند ریشه درختان مویرگهایت می بودند و در عمق جانت نفوذ میکردند.

به امید روزی که آبی باشد آسمانت و سبز باشد زمینت.



موجود درخت:کاشتن درخت مثل بخشیدن زندگی به موجودی است که جز سود برای ما چیزی ندارد.میوه،سایه،ریشه،برگ،اکسیژن،زیبایی ،لانه پرندگان،هیزم،کاغذ،قلم،....

حس خوبیست همچین موجودی را رشد دادن،به گرمای هیزمت قسم درخت از روی تو شرمسارم و نتوانسته ام جواب خوبیهایت را بدهم.

روی صفحه مجازی که از جنس تن تو نیست مینویسم:


زنده باد درخت



روز پدر مبارک


پدر دستان خسته ات را میبوسم.از خداوند  میخواهم یاری ام کند تا باعث افتخار وسربلندی تو شوم.