شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

شاید یه وقت دیگه ...

وبلاگ شخصی مسعود

تهران و موجودی با نام درخت

آه تهران تو چقدر حرف میزنی،بوق میزنی داد میزنی و آلوده میکنی  افکاروجان و روان را.درخت به پا خیز و ساکت کن تهران را !تهرانی که به برج هایش افتخار میکند،کاش کمی از درختان بریده شده اش خجالت میکشید.

کاش دستانی داشتم تا درختان را در قلب و جانت فرو میکردم تهران!

مردمت خسته اند،شاد نیستند،تو چه کرده ای با آنها...


تهران شاید :

شاید خودت هم خسته ای و منتظر آن چند ریشتر لرزه ای هستی که چند ساله حرفش را میزنند.گاهی حق را به  تو میدهم تهران ،مگر یک شهر چقدر ظرفیت دارد .نفت را جای دیگر پمپاژ میکنند و وزارت خانه اش در قلب تو میتپد.از تو سوال میکنم تهران،نمیدانی چرا اقتصاد و سیاست را از هم کمی دور نمیکنند تا هم تو کمی سرت خلوت شود و هم مردمت کمی وضعشان بهتر!

شاید دوست داشتی بجای این که جانت را سوراخ سوراخ کنند و واگن ها در جانت بلولند ریشه درختان مویرگهایت می بودند و در عمق جانت نفوذ میکردند.

به امید روزی که آبی باشد آسمانت و سبز باشد زمینت.



موجود درخت:کاشتن درخت مثل بخشیدن زندگی به موجودی است که جز سود برای ما چیزی ندارد.میوه،سایه،ریشه،برگ،اکسیژن،زیبایی ،لانه پرندگان،هیزم،کاغذ،قلم،....

حس خوبیست همچین موجودی را رشد دادن،به گرمای هیزمت قسم درخت از روی تو شرمسارم و نتوانسته ام جواب خوبیهایت را بدهم.

روی صفحه مجازی که از جنس تن تو نیست مینویسم:


زنده باد درخت